نه ! چطور دلت مي آيد اين جا را ترك كني . اين جا قطعه اي از بهشت است.
اي كاش مي توانستي هميشه اينجا بماني! ميروي اما نه آنكه آمده بودي .
سبك، راحت، رها، عجيب حالتي داري، گويا كه در آسماني و برابر ماه پا مي گذاري .
ودلت تاريك! نه ، روشن ، مثل خورشيد، چون برف ، آبي تر از آسمان ،
سبز، سبز تر از بهار.
ميروي به اميد اينكه دوباره خيلي زود برگردي و سلامش كني.
هر لحظه بر مي گردي و به پشت سر نگاه مي كني.
گلدسته ها تو را به خود مي خوانند و كبوتري بر بلنداي "ساعت حرم"
در امتداد نگاهت مي نشيند . كاش تو هم يك كبوتر بودي. يك كبوتر حرم !...
نظرات شما عزیزان: