بر آستان در كه پا مي گذاري بي اختيار دلت مي لرزد.
حس مي كني كه در درياي از نور غوطه ور شده اي .
"صحن و سراي " باصفايش روح تو را سرشار از لطافت و مهر مي كند .
نگاهت از لا به لاي گلدسته ها مي گذرد .
نسيم هرلحظه بر"پرچم سبز" گنبد طلاييش را بوسه مي زند.
"كبوتران حرم " اين ساكنان هميشگي دسته دسته بر گرد حرم طواف مي كنند
و به او سلام مي دهند.
دست بر سينه مي گذاري، صداي هق هق قلبت را مي شنوي .
چشمانت خلسه خود پرچم سبز را زيارت مي كنند و بي اختيار اشك ورود
به حرمش را از خدا و پيامبر و ملائكه الله و خود ضامن آهو مي طلبي ،
چرا كه ورود به اين مكان مقدس بي اجازه نشايد .
ديگر تاب ايستادن نداري، وارد مي شوي و خود را در آب جاري حرمش تطهير مي كني ...
نظرات شما عزیزان: