بسم الله الرّحمن الرّحیم     اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی كُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.     اللهم صلّ علی محمّد وآل محمّد و عجّل فرجهم     جهت سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام عصر صلوات    التماس دعا    دریافت کد از: شیعه تولز

وادي هشتم
وادي هشتم
نوشته شده در تاريخ 16 / 7برچسب:, توسط م.فارسي |

 

ميلاد با سعادت شمس الشموس حضرت علي ابن موسي الرضا مبارك باد

نوشته شده در تاريخ 7 / 7برچسب:, توسط م.فارسي |

 شهر قم یک گل به نام حضرت معصومه دارد*

این شرف را شهر قم با حضرت معصومه دارد *

هر که شد مهمان به قم از فیض اولبریز گشته*

این کرامتها به دلها حضرت معصومه دارد*

من چه گویم از محبت ، از وفا ، از عشق بانو *

 یک بغل فیض معلا ، حضرت معصومه دارد …

 مژده باد طلوع تو ای معصومه زکیّه که بارقه شهاب تو، روشنایی دیگر در شب های مناجات اهل زمین است.

معصومه، یعنی قداست مریم و عصمت فاطمه و ادامه قصه غصه های زینب در جست وجوی برادر.

 معصومه یعنی ترنم ترانه ای دیگر برای استجابت دعا.

 لبریز از نام توایم که غربت شاه غریب را به یادمان می آوری.

امروز، سپیده دم طلوع تو، عطر نوشکفته بهار را بر قلب مشتاقانت می پراکند. 

چه زیباست سرنوشت تو در خطه قم، وقتی هم آسمان با ماه و ستارگانش می شوی و اجازه میهمانی تو برای قلب های

شکسته، به منزله زیارت حسین علیه السلام می شود.

شرافتِ زن در یاد توست، آن هنگام که قدسیان بر گلدسته های نورانی ات سلام می فرستند.

 طلوع می کنی و نام تو، سپیدارها را به وجد می آورد. 

محبت تو ای بانو، تالاب های تیرگی روح را پر از زلالی عرفان می کند.

میلاد تو، نبض پرتلاطمی است که اندام خواب رفته سکوت را بیدار می کند تا ساعات مه گرفته ایمان را آفتابی کند.

 

 

نوشته شده در تاريخ 24 / 6برچسب:, توسط م.فارسي |

سلام بر امام رضا علیه السلام پیشوایی که چشمه سار عطوفت او، ما را به زندگی امیدوار می کند و میوه شیرین ولایش، آبادانی سرای دیگرمان را تضمین می نماید. ای عالم آل محمد صلی الله علیه و آله ، سلام و صلوات خالصانه همه مؤمنان به پیشگاه پاک تو ارزانی و همه جان ها و دل ها و لب های دوستداران تو، در سالروز میلادت، پرخنده باد. ای پناهگاه، گریزِ آهوانه ما را به دامان پر مهر خود بپذیر و هماره دست دل های ما را به یاری بگیر.

نوشته شده در تاريخ 9 / 6برچسب:, توسط م.فارسي |

* مي خوام برم خادمش بشم!!!

# خادم كجا؟

* خادم  امام رضا(ع)!

# ببينم تو خادم خودت بودي؟

* يعني چي؟

# يعني مثل جاروكشا بدي ها را از دلت جاروزدي؟

  يعني مثل انتظامات دم باب الجواد توي دلت رو گشتي ببيني چه چيزايي

  را نبايد راه مي دادي؟

  يا مثل خادمايي كه مردم را راهنمايي مي كنند خودت را راه نمايي كردي

  كه كدوم راه درسته؟

  آيا تو اين كارها را كردي؟

* فكر كنم بهترين جواب سكوته!!!!!!!

نوشته شده در تاريخ 8 / 6برچسب:, توسط م.فارسي |

 آقا امام رضا تولدت مبارك!

من براي تولدت يك نقاشي كشيده بودم .

با مامانم اومدم تو حرمت .

امام اونقدر جمعيت زياد بود كه ني تونستم نقاشيم را بندازم توي ضريحت منم

هر دوتا دستام رو بالا بردم و نقاشيم را روي سرم گرفتم و فرياد كشيدم

امام رضا تولدت مبارك!امام رضا تولدت مبارك!همون موقع مامانم گفت بايد

بريم منم كه نتونسته بودم هديه ام را بهتون بدم يه چسب از دفتر نقاشيم كندم

و نقاشيم را روي ديوار حرمتون چسبوندم اميدوارم دوست داشته باشي.

نوشته شده در تاريخ 4 / 6برچسب:, توسط م.فارسي |

در سكوت آن كبوترها و در شكوه آن گنبد طلا و در آن خلوت كوي تو صداي

زائري كه نام تو اي بزرگ مرد ديروز، امروز ، فردا مي برد شنيده مي شود .

تو چه بزرگي كه وقتي مادري در ميان شيون هايش كودكش را از تو مي خواهد

نگاهت را از او دريغ نمي كني اي حضرت رضا راضي ام از آن خدايي كه تو را

آفريد گوشه ي چشمي به من بكن كه او هم به من گنهكار راضي شود .

خدايا ياد خودت در قلب و روح و جان من قرار بده تا با ياد تو و او ،بار هيزمي

"گناه" كه براي آتشي افروخته ام و بر دوش مي كشم بر زمين گذارم و از آن دوري كنم

نوشته شده در تاريخ 30 / 5برچسب:, توسط م.فارسي |

در پي توام تا قيانوس شوم.

همانند قطره اي كه زادگاه خويش را گم كرده است 

همچو دانه اي كه در زير خاك منتظر شكفتن و سبز شدن است 

همچو نهاني كه آشكار شود 

همچو زمستاني كه به بهار نرسيده است 

همچو كبوتري كه هنوز بالش گنبد طلايي تو را لمس نكرده

و همه در انتظار در انتظار...

اي مولاي من تويي كه مي تواني مرا به اقيانوس معرفتت متصل كني چون تو خود اقيانوسي

تويي كه مي تواني شكفتن را به دانه مژده دهي چون تو به منبع نور متصلي

تويي كه مي تواني نهان را آشكار كني چون تو خود در ميان قلب ها آشكاري

تويي كه مي تواني زمستان را بهار كني چون خود بهار بي زمستاني و هر كجا دست

مي كشي سبز مي شود و آتش ، سوختن ، زمستان آن را به فراموشي مي سپارند.

تويي كه كبوتري را بر تاج ضريحت مي نشاني چون تو فرشته اي از اهل زميني

پس اي حضرت رضا تو كه اين همه انتظار را به پايان مي رساني به درگاه خدا دعايي

كن كه انتظار ما براي رسيدن فرزندت به پايان رسد باشد كه دعاي پدر در حق فرزند به اجابت رسد.

نوشته شده در تاريخ 29 / 5برچسب:, توسط م.فارسي |

 شايد پنج ساله بود .

يه چادر سفيد گل گلي پوشيده بود. بين جمعيت توجهم رو به خودش جلب كرد.

# مااااااامااااااان !!!!! امام رضااااااا !!!!!!!

* نه عزيزم!امام رضا نيست كه! حاج آقائه !

# نه مامان امام رضاست!

* اينقدر حرف نزن بچه... حاج آقائه!

# مامان ! عمو حاج آقاهه فاميل امام رضا ايناس؟؟؟

* نه!

# چرا؟

*چي چرا ؟

# پس چرا شبيه امام رضاس؟؟؟؟؟؟؟؟

*آرررررررررررره !!!!!! تو حرم !!!! مگه تو نديدي؟؟؟؟

#.............

توي جمعيت گمش كردم نفهميدم ديگه چي شد

نوشته شده در تاريخ 29 / 4برچسب:, توسط م.فارسي |

سلام بر تو ای ملکوت فروتن خداوند در سرزمین من ؛

سلام بر تو ای پاره ی پیکر پیامبر ؛

سلام بر تو ای سلطان سرزمین مهر ؛

سلام بر تو ای مولای مهربان و بیکران ؛

آقا جان

نامت برای من همواره قرین خاطراتی است که از نور آکنده است .

رواق های دل گشای مزارت 

و کاشی هایی که نور آفتاب جمالت در آن ستاره های درخشان تلالو می باشد 

و سنگ هایی که پرسخن ترین سنگ های عالمند

و با تمام زائران تو راز می گویند 

و حوض هایی که فواره های معرفت آدمیان در آن می جوشند

و گلدسته هایی که اشاره ی همیشه ی توست

به آسمان الهی ....

نوشته شده در تاريخ 29 / 6برچسب:, توسط م.فارسي |

اي كبوتر كه نشستي روي گنبد طلا 

همه جا پر ميكشي تو حرم امام رضا 

من كبوتر بقيعم با تو خيلي فرق دارم 

جاي گنبد به روي پنجره ها سر ميذارم 

اونجا هر كي ميپره  طاير افلاكي ميشه 

تو بقيع بال و پر كبوترا خاكي ميشه 

اونجا خاد ماش با زايرا چقدر مهربونن 

تو بقيع مردم و از  كنار قبرا ميرونن 

اي كه هر شب روشنه صد تا چراغ  دور و برت 

يا امام رضا بگو غريب تويي يا مادرت...

نوشته شده در تاريخ 26 / 6برچسب:نوشته: سید مهدی شجاعی, منبع: انجمن ذاكرين, توسط م.فارسي |

به حال و هوای کبوتران حرمت رشک می برم .

و به حس و حال آن طوافگران فرشته آسا غبطه می خورم .

و از این هرزه گردی و زمین گیری و بی بال و برگی خودم غصه دارم .

دوست دارم مثل حافظ ادعا کنم :

تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او

زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند .

اما این دل هرزه گرد ، این کبوتری که هر روز بر بام تازه ای می نشیند ،

این کبوتری که هر جا ، به طمع دانه ای فرود می آید ، دست این آرزو را می بندد

و پای این امید را در گل می نشاند .

کاش می شد که این کبوتران دل ، یکه شناس حرم تو باشد .

کاش می شد که جز آستان تو ، هیچ تصویری قاب چشمهایش را پر نکند .

کاش می شد که این دل ، هماره حرم تو را پاس بدارد و همه جا را حریم

تو بینگارد – که هست .

کاش می شد که این کبوتر دل جز از دستهای مهربان تو دانه بگیرد و جز

آغوش مهر تو لانه نپذیرد. کاش می شد که این کبوتر دل ، مقیم مستدام

کوی تو باشد و دام هیچ غریبه ای را بر بام آشنای تو نگزیند .

کاش می شد که هر روز ، نه یک بار، که هزار بار دور حرم تو چرخید و سینه

را از عطر حضور تو پر کرد و چشم را از تصویر جمال تو آکند .
 

کاش می شد که این دل بی قرار در آغوش نفس های گرم تو قرار بگیرد و این

جان سرگشته در شولای مهر تو آرایش پذیرد .

نازنین ! چشم دل همه گره ها ، خیره به دستهای گره گشای توست.

ای عزیز ! هر چه نقص و سستی و کاهلی است از این سوست در حرم لطف تو ،

منع و قهر و جفا راه ندارد . « نه » گفتن در قاموس شما اهل بیت نیست .

در بارگاه شما دست رد بر سینۀ هیچ اذن دخولی نمی خورد .

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست

ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست.

آستان و حرم تو حاجب و دربان ندارد . فضای قدسی حرمت ، هیچ کبوتری

را گزینش نمی کند . همین که دلی به سوی تو پر کشید ، گلدسته های حرمت بال

استقبال می گشایند و سینۀ طلایی گنبدت به هر دل خسته و شکسته خوش آمد

می گوید و چشمهای رئوف تو هیچ سلامی را بی جواب نمی گذارد .

اشهد انک تشهد مقامی و تسمع کلامی و ترّد سلامی .

السلام علیک ایها الامام الرئوف .

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا...

نوشته شده در تاريخ 25 / 6برچسب:, توسط م.فارسي |

 سلام برتو كه سلامم را مي شنوي و بايك نگاه گناهم را مي بخشي ومهربانيت

ورئوف بودنت را نه من ونه اين مردمان كه ذره ذره عالم همه وهمه فرياد مي زنند .

سلام بر تو وبر فرزندت كه منتقم خون جدت همان كه اين دين واين مذهب مديون

خون اوست .

سلام بر تو وبرهر آنكس كه براين درگاه ارادتي دارد وصبح وشام تورا واسطه خير

و وسيله قرار مي دهد.

سلام برتو وبر كبوتران درگاهت كه دركنار تو آرام گرفته اند.

سلام برتو وبر جلوه هاي نوراني عطوفت ومهربانيت كه اين جلوه ها را مي توان

درديدگان زائريني كه تورا خوانده اند واجابت تورا يافته اند ديد

سلام بر آنكسي كه براي تو وبه اذن تو  مي نويسد براي رضاي تو.

سلام بر تو وبر تخت بهشتيت در سرزمين ما.

سلام وسلام وسلام وسلام

هر آنچه دارم وخواهم داشت همه به بركت توست وبه بركت نوازش نسيم محبتت

برقلب سياه منقلبي كه هرچه بوده اكنون مي خواهد پاك باشد ودراين راه پاك بودن

اين نوشته ها را مي نويسد براي زدودن غبار هاي سياهي كه برجان سفيدش نشسته

است.

از من بپذير هرچند كه خيلي دوراست سفيد شدن اين قلب تيره وشايد دست نيافتي

باشد مگر با نگاهي از روي محبت هميشگيت برمن .

آقاي من ! مولاي من ! هرآنچه مي گويم ومي نويسم جزبراي تونيست وخود براين

مدعاي من شاهدي .

پدرم ! ضربان قلبم با خس خس گناه پرشده و جريان خونم در رگهاي زندگيم از سياهي

مملو گشته استمرا بپذيرباتمام عذر وتقصيرم.

سلامم را جواب ده كه به آن محتاجم

هرچند كه بد كردم ولي اميدم به همين است كه چون تو رضاي درگه حق دارم وبس.

رضايي كه هم خود رضاست به درگاه او وهم اورا از بندگان توان رضا نمودن است پس

از من نيزرضا شو و او را زمن رضاگردان باشد كه پاس دارم آنچه را كه به من ارزاني

مي داني .

مي فهمم كه هميشه همراهم هستي .

خدايا آبروي مرا نيز نزد او مريض كه اين سالهايي كه خودرا شناخته ام تنها كس دوران

بي كسيم اوست ولحظه هاي اشك آلودم را فقط با نگاه او برخود روا داشته ام ونه غير.

آقاي من ....

نوشته شده در تاريخ 16 / 6برچسب:, توسط م.فارسي |

 دستم را داخل جیبم كردم و ده تومانى را لمس كردم. هنوز هم ده تومانى در جیبم بود. وقتى خیالم راحت شد، دستم را از جیبم بیرون آوردم. دیگر رسیده بودیم. از ماشین پیاده شدیم و به راه افتادیم. مادرم به من گفت: مغازه هاى اطراف را نگاه كن. اگر بود بگو تا برویم بخریم. یك یك مغازه ها را نگاه كردم. گل سرى را كه مى خواستم پیدا نكردم. با خود گفتم مى روم و از جاى دیگرى مى گیرم. با این فكر قدمهایم را تندتر كردم و ده تومانى را دوباره مچاله كردم و داخل جیبم گذاشتم.اطراف حرم پر از اتوبوس و ماشینهاى دیگر بود. كنار بعضى از ماشینها، خانواده ها نشسته بودند. داخل حرم شدیم. جمعیت زیادى در حال رفت و آمد بودند. كبوتران زیادى هم در حال پرواز بودند. با زحمت زیادى خودمان را به كنار ضریح رساندیم. دستم را به ضریح گرفتم و سرم را به آن چسباندم. در داخل ضریح، قبر مقدس امام رضا(ع) نمایان بود. كنار آن پولهاى زیادى از یك تومانى گرفته تا هزارتومانى پخش بودند. از دیدن آن همه پول تعجب كردم.
از مادرم پرسیدم: مادر این همه پول را كى این جا ریخته است؟
مادرم گفت: مردمى كه مى آیند براى زیارت، یا كسانى كه نذر كرده بودند.
دوباره پرسیدم: خوب، بعد، این پولها را چه مى كنند؟
مادرم جواب داد: بعد از این كه پولها را جمع كردند اول داخل ضریح را تمیز مى كنند و گلاب مى پاشند، بعد با این پولها حرم را درست مى كنند و به محرومین كمك مى كنند. مسجد و مدرسه مى سازند و خیلى كارهاى خوب دیگر.
بار دیگر نگاهم را به داخل ضریح انداختم. دستم را داخل جیبم كردم. ده تومانى را بیرون آوردم و داخل ضریح انداختم. مادرم هم خوشحال بود... ده تومانى در میان پولهاى دیگر گم شد.

نوشته شده در تاريخ 15 / 6برچسب:, توسط م.فارسي |

  بهشت ، دری از درهای تبسم خداست ! دل ، که هوای بهشت را می کند ، سراغ تو

 را میگیرد . من ، خود ، بارها دیده ام که زائرانت ، وقتی که از در بیرون می آمدند

 ،تکه های بهشت را ، در مشت های کوچک و بزرگ خویش ، قایم کرده بودند ... !

موج های سینه چاک - که سر بر سنگ های ساحل می کوبند - از تب و تاب

 دردمندانه ی دریاحکایت دارند . اما ، همین که نگاه اشک ، بر تو می افتد -

 فاصله ی دل به کنار می رود ، و لبهای وصل ، به تبسم می نشیند . حرم تو

 کارگاه عاشقی است . نگاه شیرین و غریبانه ات ،دل آدم را ، آتش می زند .

 ای عاشقانه ترین غربت !

عالم ، هیچ غریبی را خودمانی تر از تو نیافته است ... نگو ، نگو ، نگو - می دانم!

 آن تشریکه با نگاهت - هم - می زنی ، دل آدم را ، پاره می کند ! می دانم که از آنآهوی

با معرفت ،خیلی کمترم ، اما ، من که برای <معامله> نیامده ام ... !

هر جا که عشق نیست ، نام تو را نمی برند ! عاشقی ، یاد گرفتنی نیست : هیچ

 مادری را ندیدهاند ، که گریه کردن را ، به کودکش یاد داده باشد ! خادمان حرم ،

 جارو کردن را ، بهانه میگیرند ، که با تو ، بیشتر باشند ! یا ضامن آهو ! این هم

بهانه ای است ، وگرنه ، خودت که میدانی : این نگاه نخ نما ، قابل تو را ندارد..

              یا ضامن آهو یا علی بن موسی الرضا (ع)

                                   روزی کـه خدا گناه ما می بخشد

                                                      از لطف و عطا جرم و خطا می بخشد

                                   ایــن است امید ما که جرم ما را

                                                       بـــــر حجت هشتمین رضـا می بخشد

 

نوشته شده در تاريخ 7 / 6برچسب:, توسط م.فارسي |

نه ! چطور دلت مي آيد اين جا را ترك كني . اين جا قطعه اي از بهشت است.

اي كاش مي توانستي هميشه اينجا بماني! ميروي اما نه آنكه آمده بودي .

سبك، راحت، رها، عجيب حالتي داري، گويا كه در آسماني و برابر ماه پا مي گذاري

ودلت تاريك! نه ، روشن ، مثل خورشيد، چون برف ، آبي تر از آسمان ،

سبز، سبز تر از بهار.

ميروي به اميد اينكه دوباره خيلي زود برگردي و سلامش كني.

هر لحظه بر مي گردي و به پشت سر نگاه مي كني.

گلدسته ها تو را به خود مي خوانند و كبوتري بر بلنداي "ساعت حرم"

در امتداد نگاهت مي نشيند . كاش تو هم يك كبوتر بودي. يك كبوتر حرم !...

نوشته شده در تاريخ 3 / 6برچسب:, توسط م.فارسي |

انگشت هایم را قفل کردم دور میله های پنجره فولاد.

نگاهم سُر خورد پایین. پایین پایم، خانمی نشسته بود رو به پنجره فولاد

و زیر لب زمزمه می کرد و شانه هایش تکان می خورد. پارچه ی سبزی

گره خورده بود به میله ها و ان سَرش رفته بود زیر چادر آن خانم. دقیق تر

نگاهش کردم. چیزی دیده نمی شد. کاملا چسبیده بود به ضریح. چادر را چلو

کشیده بود و ریز ریز حرف می زد. انگار چیزی در بغل داشت. فضولی نه، حس

مادرانه ام داشت فوران می کرد. خم شدم و پر چادرش را کنار زدم.

نوزادی، آرام در آغوشش خواب بود. آرام ِ آرام… خدایا!!

مدتی با خودم کلنجار رفتم. بغضم را فرو خوردم و پرسیدم: «مشکلش چیه؟»

گفت: «قلبش.»

اگر کسی منتظرم نبود کنارش می نشستم و ساعت ها اشک می ریختم.

اللهم اشف کل مریض.

این قالب توسط بلاگ اسکین طراحی و توسط شیعه تولز ویرایش شده است برای دریافت کد کلیک کنید
بلاگ اسکین                                   شیعه تولــز